loading...
برنامه سلوک و راه عرفان
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
ما آخرین نسل از انسان هتیم که قبل از ما انسان ها و عالم های گوناگونی بوده است 0 3431 admin
دانلود داستان هایی از خدا به صورت PDF 0 508 admin
چه مجردید چه متاهل حتما بخوانید 0 522 admin
عکسهای مذهبی مخصوص کامپیوتر و لپ تاپ 12 2508 admin
معناي دوست داشتن واقعي ( داستان فوق العاده) 0 697 admin
یک تست هوش فوق العاده مخصوص تیز هوشان 0 764 admin
فکر میکنی باهوشی؟؟؟پس به این سوالا جوا بده!؟ 1 1935 admin
چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟ 0 655 admin
دقت کردین؟؟؟؟؟؟ 0 550 admin
چقدر خنده داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 0 539 admin
حرف دلمون با خدا!!!(اولم خودم شروع میکنم) 0 671 admin
دانلود کلیپ لحظه ی شهادت. 0 735 admin
دانلود کلیپ خنده شهید در قبر 0 685 admin
گفتگو با خدا! خیلی قشنگه!!!!!!!! 0 889 admin
باز شدن چشم برزخی! 0 967 admin
راز لبخند رسولخدا(ص) 0 600 admin
مسلمان واقعی هستی یا نه؟؟این داستانو بخون شاید نظرت عوض بشه؟! 0 706 admin
چرا با اسلام مخالفید؟؟؟؟؟دلیل؟؟؟؟ 0 523 admin
لطف خدا! حتمابخونید!!!! 0 576 admin
اخلاق آیةالله قاضی در منزل 0 658 admin
علی صفا بازدید : 656 چهارشنبه 19 مهر 1391 نظرات (13)

بیاین از امروز تصمیم بگیریم...................

یه تصمیم مهم.......

تا کی میخوایم به زندگی عادی ادامه بدیم؟؟؟

خدا ما رو برای چی آفریده؟

فقط برای خوردن و خوابیدن و...؟؟؟اگه اینطور بود حیوانات بهتر بودن.

بعضی وقتا ما یه کارایی میکنیم که حتی حیوانات نمیکنند!!!

خدایا....

دستمون رو بگیر.ما میخوایم بیایم سمت تو.............

 

علی صفا بازدید : 604 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (2)

گفتم : از این حرف که میگن به ظاهر نیست به دله ، بدم میاد....

گفت چرا ؟?????????

براش یه مثال زدم : گفتم : فرض کن یه نفر بهت خبر بده

شوهرت با یه دختر خانم دوست شده و الان توی یه رستوران

داره باهاش شام میخوره تو هم سراسیمه میری و می بینی بله !!!!!

آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه میگیره . عصبانی میشی

و بهش میگی : ای نامرد ! بهم خیانت کردی ؟ بعد شوهرت

بلند میشه و بهت میگه : عزیزم !من فقط تورو دوست دارم !

بعد تو بهش میگی: ااگه منو دوست داری این دختره کیه ؟

چرا باهاش دوست شدی ؟ چرا آوردیش رستوران ؟

اونم بر میگرده میگه : عزیزم ظاهر رو نبین مهم دله !

دوست داشتن به دله..... دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم تو این لحظه ب شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن !

تو نشستی با یه دختره عشق بازی میکنی بعد میگی

من تو دلم تورو دوست دارم! حرف شوهرت رو باور میکنی ؟

گفت معلومه که نه ! دارم میبینم خیانت میکنه چطور باور کنم !

معلومه که دروغ میگه گفتم پس حجابت ........ اشک تو

چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو و با دستهایش

کمی از آرایش صورتش را پاک کرد با صدای لرزونش گفت :

من جونم رو فدای امام زمانم میکنم ، حجاب سهله ....... .

از فردا دیدم با چادر اومده گفتم: با یک مانتو و شلوار

مناسب که تنگ و جلب توجه کننده نباشه هم میشه حجاب رو

رعایت کرد خندید و گفت: می دونم ولی احساس میکنم امام زمان چادر روبیشتر دوست داره. میگفت:احساس میکنم آقا داره بهم لبخند میزنه

منبع:http://khakrizshahadat.blogfa.com/

http://kelase-marefat.blogfa.com/

با کمی تغییرات

 

 

 

علی صفا بازدید : 753 شنبه 12 اسفند 1391 نظرات (5)

تا حالا شده به این فکر کنی که چیزی که الان داری آرزوی دیروزت بوده؟

بیا یکبارم که شده به جای فکر کردن به نداشته هات.......به داشته هات فکر کن.......

حالا خدا رو شکر کن به خواطر چیزهایی که داری....

همین الان خدا رو شکر کن......

دیدی چه حس خوبیه؟......

علی صفا بازدید : 828 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (4)

 

داستانی که میخوام بگم داستان تجاوز شیطان  به انسانه

جالبه نه؟

تاحالا داستان اینجوری خونده بودی؟ 

 وقتی تو دانشگاه دوستام درد دل میکنن.......

وقتی دوران کاردانیم همخونه ای هام و دوستانم اظهار پشیمونی میکنن و دنبال راه برگشت هستن....

من تصمیم گرفتم این پست رو بزارم.

این داستان کاملا واقعیه!!!! تا آخرش بخونید.نظر هم بزارید.اگر دوس داشتید

به ولله قسم که ۹۸ درصد داستانای س.....سی دروغه! ولی این داستان کاملا واقعیه! ۱۰۰ درصد واقعیت داره!

 چون داستان اصلی با خود ماست

خوب داستان از روزی شروع شد که ی داستان مزخرف و دروغی خوندم 

داستان .......

شما فکر میکنید چرا این داستانارو میسازن؟

واسه داستان اصلی!

باور کن

هیچ پدر ایرانی و مسلمونی انقد کثیف نیست که به دختر خودش تجاوز کنه

هیچ مادر و پسر هیچ خواهر و برادی هم این کارو نمیکنن!

هیچ کس نمیتونه با هم خونش س..................س داشته باشه!

چرا نمیخوای قبول کنی اینا همش دروغه واسه تحریک کردن توء !

داستان اصلیو خودت بعد از اینکه این داستانارو خوندی مینویسی

س.................س با شیطان!

خیلی راحت و از نظر تو و شیطان خیلی لذت بخش

اما پر از گناه!

اعوذ بالله من اشیطان الرجیم

این جمله ای که باید بگی وقتی تحریک میشی

دست بردار انقد خودتو گول نزن!

خدا داره تماشات میکنه

با چه رویی این کارو در برابر خدا انجام میدی؟

اصلا خدایی هم داری؟

به خودت قول بده

ی بار هم که شده نزار شیطان ببوستت

ی بار هم که شده چشماتو رو کلمه س......................س ببند و تو دلت بگو وقت واسش با همسرم زیاد هست ولی وقتی برای جبران کردن اشتباهاتم و تمام ضررهایی که به بدنم میزنم شاید  هیچ وقت نباشه

دروغه به ولله دروغه که خودارضایی هیچ آسیبی بهت نمیزنه

دختر گل دوست داری کور بشی؟

دوست داری انقد زشت بشی که هیچ کس نگات نکنه؟

پسر گل دوست داری واسه این لذت چند دقیقه ای دچار ناتوانی بشی و تا یک عمر نتونی لذتتو با ی زن تقسیم کنی؟

همین الان بزارش کنار دیر نیست تو میتونی!

تو میتونی تو میتونی تو میتونی

فقط کافیه بخوای!

مطالب این وبو بخون امیدوارم کمکت کنه

اینم از اولین داستان س................سی واقعی که تاحالا خوندی

 

علی صفا بازدید : 620 پنجشنبه 20 مهر 1391 نظرات (2)

تا حالا دقت کردین!!!

دعا می کنیم یا خواسته ای از خدا داریم که به اجابت نمیرسه!

اونوقت از خدا گله میکنیم که چرا دعامون مستجاب نمیشه؟!

خداییش چند بار ما به حرف خدا گوش کردیم که حالا انتظار داریم خدا خواستمونو بده!؟...........

شاید خواستمون معقولانه نبوده؟!

شاید صلاحمون نبوده؟!

شاید قراره بهتر از اون رو به ما بده؟!

شاید.....

شاید.....................

......

 

اگر قبول داری که خدا بهتر از تو موقعیتها و صلاح تو رو می دونه پس:

همه چی رو به خودش واگذار کن.توکل کن به خدا

 

 

 

 

 

خدا هیچ وقت بد کسی رو نمیخواد..........

دوستان این ماییم که به خودمون صدمه میزنیم..........

مگه قدرت اختیار نداریم؟

مگه نمیتونیم گناه نکنیم؟

......

پس هر اتفاق بدی میفته ما خودمون مسوولیم......بیایم به خودمون قول بدیم دیگه سمت گناه نریم....توکل کنیم به خدا....

به خدا قسم خدا خیلی مهربونه.....چرا نمیخوایم قبول کنیم.....چرا امتحان نمیکنی؟!

بیاین یه مدت گناهو بزاریم کنار.....بعد ببینیم لذت کدوم بیشتره.....گناه یا در محضر خدا بودن!!!!!!!!

 

دوست عزیزی سوال کردن:

سلام حاجت بسیار مهمی دارم لطفا بفر مایید از چه راهی یا با انجام چه کاری در مواقع اضطرار می توان نجات ÷یدا کرد لطفا کمکم کنید.

پاسخ : با سلام خدمت دوست عزیزم...... 
اولین مرحله برای درخواست حاجت باید از تمام مردم قطع امید بکنید... 
باید فقط امیدتون به خدا باشه و از غیر او قطع امید کنید... 
خب حالا مرحله ی بعد باید در هنگام دعا قلبتون متوجه خدا باشه و یقین داشته باشید که خدا اگر صلاحتان باشد دعایتان را مستجاب خواهد کرد...خوش زبانی و قلب پاک و قلبا ترسیدن از خدا مستجاب شدن دعا را نزدیکتر میکند انشالله.... 
بعد از نماز مغرب و کلا بعد از نمازها در سجده میگن دعا مستجاب است... 
سحرگاهان مخصوصا بعد از نماز شب بهترین موقع برای دعاست که قطعا انشاالله دعا مستجاب است... 
و همچنین قبل از دعا کردن باید صلوات بفرستین و توبه و خدا رو شکر کنین سپس دعا و خواستتونو بگید و در آخر صلوات بفرستید... 
باز هم اگر قانع نشدید بگید تا بیشتر توضیح بدم... 
البته دعای سریع الاجابه هم در مفاتیح و کتاب گنجهای معنوی هست که میتونید مراجعه کنید بهشون... 
التماس دعا یا علی
علی صفا بازدید : 701 پنجشنبه 20 مهر 1391 نظرات (2)

  

 

پروردگار خوب و مهربانم سلام امروز به این جمله فکر می کردم که :

ما انسان ها بارها دعای تکراری میکنیم و اجابت نمیشود و می گوییم خدایا چرا؟و بارها

گناهان  تکراری انجام می دهیم و یک بار هم به خودمون نمی گوییم چرا؟

علی صفا بازدید : 592 پنجشنبه 20 مهر 1391 نظرات (2)

 یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.

می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.

هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.

هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.

چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.

من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.

می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم

نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد

و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.

با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.

  درد و دل با خدا,راز و نیار با خدا,صحبت با خدا

 خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم.

گفتم: خدایا عشقت را بپذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم.

اوایل کار هر آن چه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم.

نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم.

پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از

رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم.

عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند. اما عده ای دیگر که جز سنگ های طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند.

همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم.

آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم. هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم.

    درد و دل با خدا,راز و نیار با خدا,صحبت با خدا

 من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود. گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.

خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی. از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.

گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد.

خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد. نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.

گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.

گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود. آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی. چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم. بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم.

اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز

 خدایا گاهی اوقات ناخداگاه دلم از حوادث و اتفاقاتی که برایم میوفته می گیره و از روی غفلت زبان گلایه باز می کنم پس به من صبر بیاموز تا در برابر پستی و بلندی های زندگی صبور باشم و در برابر هر خوشی و ناخوشی که از جانب تو میاد تسلیم شوم و به حکمت آن بیندیشم

 

خدایا  گاهی دعایی می کنم اما اجابت نمیشود می دانم که به صلاحم نبوده اما انسانم و پر زاشتباه  و گاه افکار نا امیدی به ذهنم خطور می کند تو دانایی و عالم و من نسبت به آینده نادان و بی علم پس به من بیاموز تا هیچ وقت از رحمتت نا امید نشوم.

 

خدایا  گاه گداری در روبرو شدن با تجربیات جدید زندگی میترسم و بر سر دو راهی می مانم به من بیاموز به تو پروردگارم توکل کنم و راه درست را انتخاب کنم.

 

خدایا اوقاتی هست که اینقد غرق در خوشی و شادی دنیا میشوم که تو را فراموش میکنم که شکرت را به جا بیاورم پس به من بیاموز تا همان گونه که در لحظات سخت زندگی هر لحظه بیادت هستم در تمام لحظات خوشی و شادی بیادت باشم.

 

علی صفا بازدید : 622 پنجشنبه 20 مهر 1391 نظرات (0)

داشتم به این جمله زیبا فکر می کردم:

گمان میکنیم چون گرفتاریم از خدا دوریم

در حالی که چون از خدا دوریم گرفتاریم.

 

 

 

سلام بر دوستان عزیزم..........

این بخش رو گذاشتم برای مطرح کردن مشکلاتتون و سوالات شرعی.

هرکس سوال شرعی داره یا مشکلی براش پیش اومده مثلا در مورد دین شک یا شبهه ای براش پیش اومده تو قسمت نظرات مطرح کنه ما هم قول میدیم کمکش کنیم.

راستی داستانها و خاطراتی که باعث میشه دیگران عبرت بگیرند رو هم بفرستین تا روی وب بزارمشون.ممنون از همه ی شما........

التماس دعا

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
خدایا از من دور نیستی که به دور دست ها بنگرم! از دیده ام نرفته ای که دیدنت را آرزو کنم!پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم!با همه نا پیدایی در همه جا پیدایی الهی خود را فراموش کرده ام که به یاد تو باشم از دیگران گسسته ام که به تو بپیوندم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 16
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 180
  • بازدید سال : 10,525
  • بازدید کلی : 105,947
  • کدهای اختصاصی